نبردی از وفا یک ذره بویی
به هر ساعت شوی مایل به سویی
فقط یک نکته می گویم قبول کن
عزیزم واقعا بی چشم و رویی
گلی چیدم فرستادم برایت
غضب کردی فشردی زیر پایت
همان یک گل نباشد لایق تو
تو از گل بهتری جانم فدایت
عشق یعنی پاک ماندن در فساد
آب ماندن در دمای انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری افتادگی
دراین دنیا که نامردی مرام است
توهم نامرد باش مردی حرام است
ای کاش گل باغ بهارت بودم
اندر قفس عشق کنارت بودم
ای کاش به هر سو که نظر می کردی
من مردمک چشم سیاهت بودم